خورشید هدایت

باسپاهی از شهیدان خواهد آمد....

خورشید هدایت

باسپاهی از شهیدان خواهد آمد....

بیشترین یاران امام مهدی (عج) از کدام قومند؟

بیشترین یاران امام مهدی (عج) از کدام قومند؟

هرچند اصحاب قائم (عج) از نژاد خاص، قبیله ای باسابقه یا کشوری معروف گزینش نمی گردند، اما طبق روایات بیشترین یاران مهدی آل محمّد(عج) را ایرانیان تشکیل می‌دهند.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: هرچند اصحاب قائم (عج) از نژاد خاص، قبیله ای باسابقه یا کشوری معروف گزینش نمی گردند، زیرا این نهضت یک قیام عدالت گسترانه است و در راستای تحقق اسلام ناب، نژادپرستی در آن جایی ندارد و یاران امام زمان علیه السلام از سراسر جهان و دورترین شهرها و به تعبیر روایات از «اقالیم الارض» و «اقصی البلاد» گرد هم می آیند.» (۱)

اما طبق روایات بیشترین یاران مهدی آل محمّد(عج) را ایرانیان تشکیل می‌دهند. «ایرانیان را در زمان معصومین‌(ع) با عناوین فرس، اعاجم، موالی، بنو الحمراء، قوم سلمان و چند عنوان دیگر می‌شناختند. در روایات، گاه از ایرانیان با عناوین اهل خراسان، اهل قم، اهل طالقان و دیگر شهرهای مشهور ایران در آن دوره یاد می‌کردند .»(۲)

«حافظ ابو نعیم از قول ابن عباس گوید:که در پیش رسول خدا(ص) سخنی از فارس به میان آمد آن حضرت فرمود:فارس گروه ما و قدرت ما اهل بیت هستند.»

امیر المؤمنین(ع) فرمود: «وزیران مهدی علیه السّلام از عجم‌هاست،در میان آن‌ها عربی نباشد،اما با عربی صحبت می‌کنند، درحالی‌که آن‌ها خالص‌ترین وزرا و بافضیلت‌ترین وزیرانند.»(۳)

بسیاری از یاران حضرت مهدی‌(عج) از اهالی مرو رود، مرو، طوس، مغان، جابروان، قومس، اصطخر، فاریاب، طالقان، سجستان، نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، اهواز، سیراف، ری و کرمان هستند».(۴)

امیر مؤمنان‌(ع) فرمود: «خوشا به حال طالقان! زیرا برای خداوند - عزّوجلّ - در آنجا گنج‌هایی ذخیره شده است که هرگز از جنس طلا و نقره نمی‌باشند. در آنجا مردانی هستند که خدا را به حق شناختند، و اینان یاران مهدی‌(عج) در آخر الزمان می‌باشند».(۵)

همچنین در روایات، درباره مردم طالقان آمده است: «این گنج‌ها دلاور مردانی هستند اهل جنگ و جهاد که شهادت در راه خدا را دوست می‌دارند و پیوسته ادّعا می‌کنند که خدا شهادت را روزی آنان قرار دهد، شعار خود را «یا لثارات الحسین» می‌دانند، خداوند به وسیله آنها امام حق را پیروز می‌گرداند».(۶)

فضیل بن یسار گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: برای او گنجی است در طالقان،کم از طلا و نقره نیست و پرچمی است که از روزی که پیچیده شده گشوده نشده است و مردانی که گویی دل‌های آن‌ها قطعات آهن است، در ذات خدا شکی به آن راه پیدا نمی‌کند،سخت‌تر از سنگ می‌باشند. اگر به کوه‌ها حمله برند، از جا می‌کنند. با پرچم‌هایشان به شهری نمی‌تازند مگر این‌که آن را ویران سازند، مانند این است به اسبان عقاب‌های مرگ سوارند، زین اسب امام را دست می‌مالند و با این کار طلب برکت می‌نمایند.

اطراف او را می‌گیرند و با جان خود او را در جنگ‌ها از گزند نگه می‌دارند و هرچه بخواهد کفایت می‌کنند. شب‌ها نمی‌خوابند، در نمازشان برای آن‌ها زمزمه‌ای است مانند زمزمۀ زنبور عسل، شب‌زنده‌دارانند و بامدادان سوار بر اسبان خود(آمادۀ کارزار) راهبان شب و شیران روز هستند. آنان در اطاعت مولایشان فرمانبردارتر از کنیزان نسبت به مولای خود هستند، مانند چراغ‌های روشنایی‌بخش و دل‌هایشان مانند قندیل‌های پرتوافکن می‌باشد.آن‌ها از ترس خدا هراسانند و خواستار شهادت هستند. آرزویشان کشته‌شدن در راه خداست.شعارشان «یالثارات الحسین» است. هرگاه راه روند، رعب و ترس یک ماه جلوتر از آن‌ها حرکت می‌کند. به‌سوی مولا با متانت می‌روند. خداوند به‌وسیلۀ آن‌ها امام حق را یاری می‌نماید.»(۷)

عفّان بصری گوید: امام صادق(ع) فرمود: «آیا می‌دانی چرا این شهر را قم نامیده شد؟!» گفتم: خدا و رسولش و شما می‌دانید.

فرمود: قم نامیده شد؛چون اهلش با قائم آل محمّد(عج) جمع می‌شوند و با او قیام می‌کنند و با (جنگیدن) با او از خود استقامت به خرج می‌دهند و به او کمک می‌کنند.»(۸)

از امام صادق‌(ع) سؤال شد: منظور از آیه «بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شدیدٍ»(سوره اسراء/آیه ۵) چه کسانی هستند؟ آن حضرت فرمود: «هم واللَّه أهل قم، هم واللَّه أهل قم. هم واللَّه أهل قم».(۹)

«علم... از کوفه رخت برمی بندد و از شهری بنام قم آشکار می شود و آن سامان معدن فضل و دانش می گردد به نحویکه در زمین کسی در استضعاف فکری بسر نمی برد... و این قضایا نزدیک ظهور قائم ما به وقوع می پیوندد. خداوند سبحان ، قم و اهلش را برای رساندن پیام اسلام ، قائم مقام حضرت حجت می گرداند. اگر چنین نشود، زمین اهل خودش را فرو می برد و در زمین حجتی باقی نمی ماند، دانش از این شهر به شرق و غرب جهان منتشر می گردد، بدین سان بر مردم اتمام حجت می شود و یکی باقی نمی ماند که دین و دانش به وی نرسیده باشد . آنگاه قائم(عج) ظهور می کند.»(۱۰)

روایات از هم نام برده اند .در مصادر شیعه و سنّی از آن فراوان یاد شده و آنچه در روایات ذکر شده، شعیب بن صالح و هاشمی خراسانی در ارتش امام علیه السّلام اثرات مثبت و مهمی خواهند داشت.

امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «زمانی‌که سپاه سفیانی به طرف کوفه حرکت می‌کند، دنبال اهل خراسان برای جنگ می‌فرستد و اهل خراسان برای یاری«مهدی»علیه السّلام با پرچم‌های سیاه قیام کرده و به فرماندهی«شعیب بن صالح»با سپاه سفیانی در محل استخر(مسجد سلیمان) روبه‌رو شده و جنگ بزرگی رخ می‌دهد که خراسانی‌ها فاتحانه سپاه سفیانی را شکست می‌دهند،در آن هنگام است که مردم آرزوی ظهور حضرت مهدی(عج) را کنند و او را می‌طلبند.»(۱۱)

هم‌چنین فرمود: پرچم‌های سیاه برای جنگ با سفیانی قیام می‌کنند و در میان آن‌ها جوانی از بنی هاشم است که در کتف چپ او خالی دیده می‌شود.پیشرو آن پرچم‌ها مردی از بنی تمیم بوده که «شعیب بن صالح» نامیده می‌شود و سپاه سفیانی را فراری می‌دهد.(۱۲)

منابع:

۱- عصر الظهور:ص ۲۲۷

۲- بامداد بشریت، محمد جواد طبسی،بخش ۸ ،پ۴۲ص۵۲

۳- سیمای جهان در عصر امام زمان (عج) ص ۳۸۱ به نقل از ینابیع الموده۳/۱۳۳، یوم الخلاص ص۳۰۵

۴- همان ص۵۳ به نقل از دلائل الإمامة، ص ۳۱۴

۵-سیمای جهان در عصر امام زمان (عج) ص ۳۸۳به نقل از بحار الأنوار:٨٧/۵١ ب ١ ح ٣٨ به نقل کشف الغمّة:از کفایة الطّالب باب ۵؛ینابیع المودة:١۶٧/٣ ب ٩۴ از غایة المرام؛المغربی:ص۵٨٠

۶- بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۲۰۷

۷- سیمای جهان در عصرامام زمان (عج) به نقل از بحار الأنوار:٣٠٧/۵٢ ب ٢۶ ح ٨٢؛بشارة الإسلام:ص ٢٢۵؛الزام النّاصب:ص ٢٢٧؛یوم الخلاص:ص ٢٢٣

۸- همان ص۳۸۳ به نقل از بحار الأنوار:٢۴٣/۶۰ص ۲۱۶ ح۳۸

۹- بامداد بشریت ص۵۴ به نقل از بحار ج۶۰ ص۲۱۶

۱۰- عصر ظهور صص ۲۲۸-۲۲۷ به نقل از بحار ج۶۰ ص ۲۱۳

۱۱- سیمای جهان در عصر امام زمان (عج) ص۳۸۸به نقل از عقدالدرر ص۱۲۷

۱۲- همان به نقل از جمع الجوامع:

مهدویت و مدعیان دروغین


حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علیزاده موسوی، در خانواده‌ای روحانی در شهر قم به دنیا آمدند و تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در قم گذراندند و در سال ۱۳۶۲ به حوزه علمیه قم وارد شدند و همزمان با تحصیل در حوزه علمیه دروس دبیرستان و سپس دانشگاه را در مقطع لیسانس (زبان انگلیسی) فوق لیسانس (علوم سیاسی با گرایش مسایل ایران) و دکتری (علوم سیاسی با گرایش اندیشه سیاسی) طی کردند و در کنار دروس فقه و اصول به صورت تخصصی به کلام تطبیقی پرداختند و در حوزه کلام و عقاید مذاهب اسلامی فعالیت شایانی داشته اند برخی از آثار ایشان در قالب کتاب عبارتند از:از اوج تا فرود (نگاهی به جامعه اسلامی در عصر اموی)،افغانستان ریشه یابی و بازیابی تحولات معاصر،بیداری اسلامی،سلفی گری و وهابیت: تبار شناسی ،شیفتگان مکتب اهل بیت ،موسم بیداری و... پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت به مناسبت نیمه شعبان و ولادت امام مهدی (ع) در گفتگویی تفصیلی با حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید مهدی علیزاده موسوی به بررسی برخی جریان های انحرافی در عرصه معارف مهدوی و راهکارهای مقابله با آن پرداخته است که قسمت اول این گفتگو در ادامه تقدیم می گردد.
تاریخ انتشار : 1397/2/11
بازدید : 505
منبع : اختصاصی پایگاه حوزه نت
مصاحبه شونده : حجت‌الاسلام‌ و المسلمین دکتر سید مهدی علیزاده موسوی- استاد حوزه و دانشگاه و مدیر پژوهشکده حج و زیارت

یکی از مهمترین مسائل مشترک بین ادیانی الهی و غیر الهی، حضور منجی است. بطوری که در آیین های مسیحیت و یهودیت و اسلام بحث منجی با تعابیر مختلفی مطرح شده است لطفا در این باره مختصری توضیح بدهید؟

آثار و کتب دینى یهود و مسیحیت به طور مکرر به موعود اشاره کرده و آمدنش را نوید داده اند. در اسفار تورات و برخى از کتابهاى دیگر آن، مربوط به برخى پیامبران بنى اسرائیل، نوید ظهور رهبرى بزرگ به نام «مسیح» یا ماشیح به زبان عبرى و به معناى «مسح شده» را داده است مسئله منجى یا موعود آخرالزمان، در جهان بینى زرتشتى نیز جایگاهى ویژه دارد که از او به عنوان «سوشیانت» یا «سوشیانس» یاد می شود - در «جاماسب‌نامه» که دربردارنده پرسش هاى گشتاسب شاه از جاماسب است و او پیشگویى هاى زرتشت را براى گشتاسب نقل مى کند، چنین آمده است: سوشیانس، دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستى را ریشه کن سازد. ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را همفکر، هم گفتار و هم کردار گرداند.

در آیین هندو نیز بحث منجی مطرح شده است، به هر حال یکی از مباحث مهمی که در ادیان مختلف مطرح می شود مسئله منجی است و در دین اسلام مسئله مهدویت جایگاه ویژه ای دارد.

با توجه به قرائت های مختلفی که در باب منجی آخرالزمان در ادیان الهی و غیر الهی مطرح است آیا این جریان نمی تواند بسترساز برخی انحرافات گردد؟

 یکی از مسائلی که باعث شده است تا انحرافاتی در مسئله مهدویت یا منجی به وجود بیاید این است که همه ادیان الهی و غیر الهی مسئله منجی آخر الزمان را پذیرفته اند و چون همه انسانها منتظر آخر الزمان و رسیدن منجی هستند طبیعی است که در جهت اهداف خود از این مسئله استفاده کرده و قرائتی را از منجی آخر الزمان ارائه می دهند، بطوری که مسئله آخر الزمان دارای قرائت های متنوع و گوناگونی شده است، اگر به دنیای سکولار در غرب نگاه کنید و بعنوان نمونه سینمای غرب را مورد مطالعه قرار بدهید، هنگامی که به مسئله آخر الزمان می پردازند دنیایی پر از ظلمت و تاریکی به تصویر می کشد، بطوریکه در برخی از فیلمها شاهد حضور نیروهای شر هستیم که وجود انسان را از بین می برند و یا موجوداتی که از سایر کرات به زمین می آیند و حملاتی را انجام می دهند و یا بیماریهایی ناشناخته نسل انسان را از بین می برند و این انسان غربی است که بعنوان منجی انسانها را نجات می دهد که البته این نجات دائمی نیست بلکه تا جایی است که زمینه برای آثار بعدی ادامه داشته باشد، اما در قرائت ادیان ابراهیمی هر چند آخر الزمان با فتنه ها و. .. روبروست اما در این نگاه آینده بشریت بسیار روشن است و در نهایت دنیا پر از عدل و داد خواهد شد.

 اما آموزه مهدویت برای بسیاری جذابیت دارد و آنها را به طمع انداخته است. بعنوان نمونه زمانی که عباسیان می خواهند به قدرت برسند یکی از خلفای عباسی نام خود را مهدی عباسی قرار می دهد تا اشاره ای باشد به نام مهدی که در روایات ذکر شده است و یا چون می بینند بحث مهدویت مطرح است و مورد توجه مردم است روایاتی تحت عنوان "رایات السود"[1] یا "پرچم های سیاه" را جعل می کنند یا هنگامی که ابومسلم خراسانی از طرف خراسان قیام کرد و از شرق جهان اسلام به کمک عباسیان آمد، روایاتی جعل می کنند که در آخر الزمان پرچم هایی از شرق جهان اسلام ظهور خواهند کرد که سیاه رنگ است و هر کس که به این پرچم ها رسید به آنها ملحق شود، هنگامی که ما به برخی کتابهای قدیم شیعه و اهل سنت نگاه میکنیم روایاتی را می یابیم که گاه از کتب ضعیف اقتباس شده است و روایاتی مانند  روایات ابن حماد در کتاب الفتن[2]  که رسماً روایات ضعیف السند هستند رفته رفته تبدیل به آموزه می شود.

آیا جریان های مانند داعش نیز از این روایات سوء استفاده کرده اند و اساسا نگاه جریان هایی مانند داعش و وهابیت نسبت به مسئله مهدویت را چگونه ارزیابی می کنید؟

در قرن حاضر نیز گروه هایی مانند داعش مسئله پرچم های سیاه را دوباره علم می کنند و لباس های سیاه می پوشند چرا که می خواهند به روایات مربوط به "رایات السود" یا همان پرچم های سیاه  اشاره ای داشته باشند  و بگویند آخر الزمان فرا رسیده است و با این حرکات رفته رفته شرایط برای ظهور منجی فراهم می شود. بنابر این از این روایات بهره برداری می کنند به عنوان مثال داعش نشریه ای به نام دابق[3] منتشر می کند که این نام بر اساس روایاتی که در کتب اهل سنت آمده است انتخاب شده است و دابق نام منطقه ای است که جنگ آخر الزمانی در آن اتفاق می افتد و این اولین منطقه ای بود که در سوریه تصرف شد تا به زعم خویش بگویند یکی از علائم آخر الزمان شکل گرفت.

 همچنین آنها روایات عصر ظهور را با حرکت های سیاسی و نظامی خود تطبیق می دهند و به عنوان مثال می گویند: روایتی وجود دارد که در آن آمده است که آخر الزمان سپاه اسلام در منطقه ای اجتماع می کنند و چندین هزار پرچم به سمت آن منطقه می آیند که در زیر هر پرچم چند هزار نفر حضور دارند و ایشان در کنار هم قرار می گیرند و آن ملحمه کبری یا جنگ بزرگ شکل می گیرد و بخش عمده ای از مقالات نشریه دابق در رابطه با آخر الزمان است که به نوعی حرکات خود را با روایات آخر الزمانی  منطبق می کنند.

مصادر این روایات از چه کتاب هایی است؟

 این روایات بیشتر از صحاح سته مانند صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابن ماجه و سایر کتب است، گاه روایاتی تحت عنوان «روایات غرباء» ذکر می کردند مبنی بر اینکه زمانی خواهند رسید که تعداد افراد خوب اندک می شود و می گویند پیامبر اکرم فرموده است : «طوبى للغرباء» خوشا به حال غرباء  و در ادامه وقتی از پیامبر سؤال شد که «ومن الغرباء یا رسول الله ؟» حضرت فرمودند: « النزاع من القبائل » کسانی که از قبیله خود جدا شدند و در جایی اجتماع کردند و بعد فیلمهایی را منتشر می کنند که افراد مختلف از کشورهایی مانند چین، ژاپن و سایر کشورها به داعش پیوسته اند و در حال تشکیل حکومت اسلامی هستند و اینگونه روایات را به نفع خود مصادره می کنند.

چرا آموزه های مهدویت اینگونه مورد هجمه قرار می گیرد و چه جریان های انحرافی در این بستر شکل گرفت؟

آموزه های مهدویت از مسائل بسیار جذابی است که همه انسانها به آن علاقه مند هستند و به نوعی به آن اعتقاد دارند حتی در اهل سنت و وهابیت در لجنة الافتاء یا هیئة کبار العلماء رسماً ذکر می کنند که مهدی هم نام پیامبر اکرم است و زمانی خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد و مسائلی از این قبیل که مورد توجه همه انسان هاست مسلماً توسط عده ای مورد سوء استفاده قرار خواهد گرفت و گروه های مختلف سعی می کنند شرایط را به نفع خود مصادره کنند به عنوان مثال کسانی که تا سال 1960 در یمن حاکمیت داشتند خودشان را مهدی معرفی می کردند، همچنین میرزا غلام احمد خان قادیانی (ت 1823م - م 1908 م.) [4] در قرن هجدهم در هند دعوت خود را ابراز کرد و ابتدا گفت من مسیح هستم و بعد از مدتی ادعای مهدویت می کند چرا که مباحث مهدویت از آموزه هایی است که همه به آن اعتقاد دارند و آن را می پذیرند. او می بیند شرایط کاملاً آماده است و برای اینکه ادعای خود را پیش ببرد باید از آموزه ای استفاده کند که دارای چند ویژگی باشد: جذاب باشد ؛ مورد اتفاق همه باشد و مردم نسبت به آن احساس نیاز کنند، بنابر این او فرقه ای بنام قادیانیه یا احمدیه را در شبهه قاره هند ایجاد کرد که اساس آن مهدویت است.

همچنین علی محمد باب در ایران ادعا کرد که من باب الله و راه اتصال به حضرت مهدی هستم چرا که می دانست از این طریق می تواند  مردم را جذب کند و شرایطی را فراهم آورد که مردم گرد او جمع شدند و اگر امیر کبیر او را اعدام نمی کرد فتنه او ادامه پیدا می کرد هر چند این فتنه توسط میرزا حسینعلی نوری به فتنه بهائیت منجر شد و ادامه پیدا کرد اما مسئله اصلی همان مهدویت بود.

مهدویت در نوع سکولار آن هم عرضه شده است، مانند فیلم ماتریکس یا اودیسه یا ارباب حلقه ها که به نوعی آخر الزمان را روایت می کنند چرا که مردم به مباحث آخر الزمان علاقه دارند بنابر این از این ویژگی و جاذبه آن استفاده می کنند. این انحرافات در تاریخ به اشکال مختلف ایجاد شده است، در یهود جریانات آرماگدون یا آخر الزمانی شکل می گیرد و بسیاری از افراد خود را منجی معرفی می کنند و آنها را بعنوان رهبرانی که می خواهند مردم را هدایت کنند مطرح می کنند،  که این جریانات همه در حوزه مهدویت محل بحث است. 

یکی از جریانات انحرافی معاصر در عرصه معارف مهدوی جریان انحرافی احمد الحسن است لطفا راجع به این جریان انحرافی و بسترهای شکل گیری آن توضیحی بدهید؟

امروزه با جریانات انحرافی مختلفی در عرصه مهدویت مانند جریان مدعی یمانی یا احمد الحسن مواجه هستیم که در این فضا شکل گرفته است و نوعا افراد مذهبی و کسانی که با تمام وجود منتظر منجی هستند به دام این جریان مدعی می افتند.

این جریان خاص برای جذب مردم از شیوه های گوناگونی بهره می برد استفاده از سحر و بهره برداری ناصحیح از روایات و...از شیوه های متداول تبلیغی این جریان خاص است وقتی جریانی مانند احمد الحسن و روایات آنها را می بینیم ناخودآگاه به یاد دوران عباسیان می افتیم که وقتی حرکت خود را آغاز کردند از همین آموزه ها استفاده کردند بطوریکه بسیاری از مردم فریب آنها را خوردند، شعار آنها الرضا من آل محمد و  ادعایشان این بود که می خواهیم حکومت را به آل پیامبر برگردانیم، در حالیکه وقتی به قدرت رسیدند از شدت فشار و اختناق مردم آرزوی دوران بنی امیه را داشتند و در همین برهه تاریخی بسیاری از سادات به قتل رسیدندند و اهل بیت در اوج فشار بودند.

 وقتی جریانات تاریخی را نگاه می کنیم مانند قطاری است که در حال حرکت است و این مردم هستند که در حال سوار و پیاده شدن از آن هستند، یعنی وقایع تاریخی در حال تکرار هستند و جریان احمد الحسن نیز در همین فضا تنفس می کند.

بخشی از علل گرایش مردم به این جریانات جذابیت مباحث آخر الزمانی و  بخشی از مشکل هم به خود ما بازمی گردد  و به گونه ای خود ما باعث رشد این جریانات هستیم، هنگامی که ما زمان آخر الزمان را مشخص می کنیم و می گوییم سفیانی فلان وقت در سوریه ظهور کرده و جنگی که قرار بوده در یمن اتفاق بیفتد همین جنگی است که امروز عربستان علیه یمن آغاز کرده است و این تطبیقات را انجام می دهیم بستر شکل گیری این جریانات انحرافی را مهیا می کنیم و زمینه ای است برای جذب توده مردم نسبت به این جریانات انحرافی.

من تعجب می کنم که گاهی برخی از خواص به طور قطعی توقیت می کنند، در حالیکه  در روایت آمده است وقت گزاران دروغ گفته ‏اند.  «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْقَائِمِ ع فَقَالَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لَا نُوَقِّت(الکافی، ج 1، ص 368) »‏؛ ابی بصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که: از او درباره قائم علیه السلام پرسیدم؛ فرمود: وقت گزاران دروغ گفته‏ اند. ما خاندانی هستیم که وقت را تعیین نمی کنیم‏.

وقتی افراد معتمدی که محل رجوع مردم هستند وقت مشخص می کنند و بصورت غیر مستقیم علائمی را با آخر الزمان تطبیق می دهند طبیعی است مردم هم نسبت به آن اعتقاد پیدا کنند.

 در ایام ظهور و بروز داعش که صحبت از سید حسنی و یمانی می شد، شخصی از اصفهان به قم آمده بود که فرد تحصیلکرده ای هم بود، ایشان با من تماس گرفتند و گفتند: من قاتل امام زمان را در اصفهان دیده ام، من زنی ریش دار را در اصفهان دیدم، وقتی به چنین مسائلی دامن زده شود مباحث کاملاً عامیانه خواهند شد و ما شاهد رشد و گسترش این دیدگاه ها خواهیم بود .

شور مهدوی یا شعور مهدوی

 مشکل دیگری که به ما بر می گردد این است که ما شور مهدوی را جایگزین شعور مهدوی کرده ایم، در حالیکه باید معرفت مهدوی را افزایش بدهیم، متاسفانه در فرهنگ عمومی آن قدر که نسبت به ندبه و گریه و انتظار در قالب مراسمات بها داده ایم کمتر به جلسات تخصصی مهدویت و فرجام شناسی اهتمام داشته ایم.

با رشد فزاینده مدرنیزه و تکنولوژی و حضور سنت و مدرنیزم در زندگی مردم، مفهوم انتظار و غیبت باید چگونه تبیین بشود؟

ما باید قرائت جدیدی از مفهوم انتظار را ارائه بدهیم بویژه اینکه امروزه شبهات مهدوی در فضای مجازی به شدت رشد کرده است مبنی بر اینکه امامی که غایب است به چه کار ما می آید؟ تمام شیعیان و نه تنها یک گروه متخصص باید با این مفاهیم آشنا باشند، یعنی باید مفهوم غیبت و انتظار برای هر شیعه واقعی معنا شده باشد، اما به قول یکی از بزرگان ما منتظر نیستیم بلکه انتظار داریم و این دو مقوله با هم تفاوت دارند.

 ما از چیستی جریان های انحرافی صحبت می کنیم که مفاهیم و مبانی جریاناتی مانند احمد الحسن در شیعه و قادیانی در اهل سنت و جریان بابیت و بهائیت در حوزه مهدویت چیست و این مباحث مربوط به حوزه چیستی است، اما مباحث چرایی در حوزه مهدویت کدام است؟ باید بررسی کنیم که چرا امروزه شاهد گسترش جریانات انحرافی در جهان اسلام هستیم؟ اگر ریشه ها و علل را پیدا کردیم می توانیم با این جریانات مقابله کنیم، درحالی که نسبت به علل چندان کار نمی کنیم و علل خارجی و داخلی را نمی بینیم و دیگرانی را که در حال گسترش این تفکرات هستند متهم می کنیم.

 بسیاری از کسانی که در دام این جریانات می افتند افراد خبیث و بد ذاتی نیستند، بلکه جاهل قاصرند، کسانی هستند که مبانی و مفاهیم اصیل مهدویت به آنها ارائه نشده است و این گرفتاری را پیدا کرده اند، بسیاری از افراد مسئله نواب اربعه یا کلیات مباحث مهدویت را نمی دانند، در حالیکه مفهوم انتظار ظرفیت و جایگاه بالا و امید بسیاری را می تواند به نسل آینده ما ارائه بدهد،بنابر این باید در دو حوزه چیستی و چرایی کار کنیم و اگر فقط به حوزه چیستی بپردازیم تنها با شاخ و برگها مقابله کرده ایم در حالیکه اگر با ریشه ها و چرایی ها مقابله نکنیم دوباره این جریانات رشد و نضج پیدا خواهند کرد.

نگاه روشنفکران غرب زده و جریان روشنفکری غیر دینی به مسئله مهدویت چگونه نگاهی است؟

مفهوم مهدویت در چند حوزه مورد هجمه قرار گرفته است. الف- حوزه عوام و توده مردم: زمانی که عامه مردم نسبت به مفاهیم مهدویت آشنا نباشند به سادگی جذب جریاناتی می شوند که برای آنها جذابیت داشته باشد. هنگامی که به جریانات انحرافی محمد علی باب یا میرزا غلام احمد قادیانی یا جریان علی محمد باب و... توجه کنیم می بینیم که عموم پیروان آنها نگاه عالمانه ای ندارند و در فضای علمی نیستند و چون صاحب ذهن بسته ای هستند بعد از جذب دیگر نمی توانید روی آنها کار کنید ب- حوزه منکران فضای مهدویت: دسته دوم کسانی هستند که منکر فضای مهدویت هستند و چون نگاه پوزیتیویستی و اثبات گرایانه دارند می خواهند همه چیز را با عقل تحلیل کنند تا به آن برسند و زمانی که در تحلیل عقلانی عاجز می شوند  اقدام به انکار مباحث مهدویت می کنند و می گویند چطور امکان دارد کسی هزار سال زنده باشد؟! و چگونه ممکن است که شخصی به دیوار کعبه تکیه کند و بگوید «انا المهدی» و همه مردم بدون استفاده از امکانات روز صدای او را بشنوند؟ اینها نه از باب جهل و عدم علم، بلکه چون فکر آنها به عقل حس گرا عادت کرده است اینطور فکر می کنند رویکرد آنها حسی است و باور مسائل ماوراء الطبیعی برای آنها قابل قبول نیست.

ج- ، جریان روشنفکری غیر دینی : نگاه برخی جریانات روشنفکر غیر دینی و کسانی که در حوزه دین ورود نمی کنند نسبت به مسئله مهدویت اینگونه است که مهدویت حوزه ای است که انسان را دچار جبر می کند و از فعالیت باز می دارد و باعث می شود منتظران جایی بنشینند و گریه و ناله کنند و منتظر فریاد رس باشند و خودشان اقدام به فعالیت نکنند، این نگاه غلط به این دلیل شکل گرفته است که ما قرائت خوبی از مباحث مهدویت ارائه نکرده ایم، امروزه بسیاری از افراد سرداب مقدس را مسخره می کنند و متاسفانه ما سعی نکرده ایم این مسائل را با مفاهیم روز مطرح کنیم، افسران جنگ نرم باید در باب شبهات و پاسخ مناسب به آنها ورود کنند.

سیر مطالعاتی مباحث مهدوی باید چگونه باشد ؟

در باب سیر مطالعاتی مباحث مهدویت به نظرم باید این بحث را از مسئله امامت آغاز کنیم، یعنی ابتدا باید فلسفه وجود امام برای ما حل بشود تا بدانیم چرا در عصر غیبت هم نیاز به امام داریم، اگر ضرورت وجود امام را درک کنیم که در روایت می فرماید: « مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً، بحار الأنوار , ج 32 , ص 321 » بسیاری از مسائل حل می شود، اینکه افراد فراوانی این مسائل را مستقل از هم می بینند و گمان می کنند می توانند بدون فهم مسئله امامت مسئله غیبت را برای خودشان حل کنند یا می توانند مسئله حضور امام و آگاهی او نسبت به همه انسانها را قبل از حل مسئله علم امام حل کنند نگاه درستی نیست لذا  نقطه آغاز کسی که می خواهد در مسئله مهدویت کار کند مسئله امامت است و باید از این دریچه به مسائل مهدویت ورود شود.

پی نوشت ها

[1] یکى از نشانه‏ هایى که براى ظهور شمرده مى ‏شود پرچم ‏هاى سیاهى است که از سوى خراسان آشکار مى ‏شود و مقدمات ظهور را اعلام مى‏ کند. این مطلب در منابع اهل سنت به خصوص کتاب الفتن ابن حماد به صورت گسترده‏ اى وجود دارد؛ ولى در منابع شیعه به ‏ندرت یافت مى‏ شود و آن‏چه درباره این نشانه روایت مى ‏شود از منابع اهل سنت یا از راویان آنان است. در کتاب نعمانى تنها چهار روایت از راویان شیعه درباره رایات سود (پرچم ‏هاى سیاه) وجود دارد. از این میان دو مورد ارتباطى با ظهور مهدى ندارد و دو روایت محل بحث است که به تفصیل خواهد آمد.

شیخ صدوق درباره این نشانه مطلبى ندارد و تنها روایت شیخ طوسى هم از نعیم بن حماد صاحب کتاب الفتن است. بنابراین، در منابع کهن شیعى این روایات فراوان نیست و آن‏چه در منابع متأخر به چشم مى ‏خورد از منابع یا راویان‏ اهل سنت نقل مى ‏شود. حتى برخى از روایات که سندشان به امام باقر علیه السّلام مى‏ رسد، اولین بار در کتاب الفتن ابن حماد آمده‏ اند«پاورقی از تدوین کننده است»

[2] الفتن، اثر الامام الحافظ نعیم بن حماد بن معاویه بن الحارث الخزاعى المروزى (متوفى 229ه‍.ق) است. کتاب الفتن را باید از منابع مهم روایت‌ هاى علائم ظهور به شمار آورد که تأثیر زیادى بر مجامع روایى شیعه و اهل سنت داشته است. نویسنده آن از بزرگان اهل حدیث و مخالفان سرسخت معتزله و همچنین اهل رأى (قیاس) است که در زندان از دنیا رفته است، کتاب الفتن ابن حماد از ده جزء تشکیل شده، ولى دلیل این تقسیم‌بندى و تفاوت این اجزاء روشن نیست، چون در هر جزء روایاتى وجود دارد که عناوین همان روایات در اجزاى دیگر نیز به چشم مى‌خورد. تعداد ابواب هر جزء نیز متفاوت است. جزء اول شامل ده باب، جزء دوم چهار باب، جزء سوم 10 باب جزء چهارم 14 باب، جزء پنجم 16 باب، جزء ششم 2 باب، جزء هفتم 6 باب، جزء هشتم تا دهم هر کدام 5 باب. متأسفانه این کتاب هیچ مقدمه و مؤخره‌اى ندارد و مؤلف از آغاز تا انجام آن را به نقل روایت پرداخته و هیچ مطلبى در ابتدا یا انتهاى کتاب بیان نکرده و در لابه لاى روایات نیز هیچ گونه تفسیر و توضیحى از خود نیفزوده است. درباره این که ترجمه (عنوان) هر باب از سوى مؤلف یا راویان یا ناسخان تنظیم شده، نمى‌توان اظهار نظر قطعى نمود. اما مسلم است که ترجمه باب‌ها در نسخه اصلى وجود دارد؛ اما عنوان باب‌هاى اول اجزاء ده گانه را مصحّحان با استفاده از متن اولین روایت باب استخراج کرده و در فهرست آورده‌اند. در چاپ آخر همان عنوان علاوه بر فهرست در ابتداى باب هم آمده است. «پاورقی از تدوین کننده است»

 [3] دابق نام نشریه‌ای است به زبان‌های عربی و انگلیسی که داعش آن را در سرزمین‌هایی که تحت اشغال خود دارد، منتشر می‌کند.  نام این نشریه از "دابق"؛ منطقه‌ای از استان حلب در سوریه و در فاصله ۳۵ کیلومتری حلب گرفته شده است. طبق برخی احادیث بین سپاه اسلام و روم نبردی در آخرالزمان در این ناحیه برپا می‌شود که علی‌رغم کشته شدن تعداد زیادی از مسلمانان، به پیروزی نیروهای الهی بر دجال و رومی‌ها منجر می‌گردد. «پاورقی از تدوین کننده است»

 [4] میرزا غلام احمد خان قادیانی (ت 1823م - م 1908 م.) موسس فرقه‏ احمدیه یا قادیانیه شمرده می‏ شود. وی اهل پنجاب پاکستان بود. پدرش از مخالفان سرسخت انگلیس به شمار می‏ آمد و با زبان‏های فارسی اردو و عربی آشنایی داشت. غلام احمد در چهل سالگی ادعای مهدویت کرد و جمعی از مردم پنجاب را پیرامون خویش گرد آورد. او در اصول با اعتقادات اسلامی موافق بود؛ ولی به جمع مسیحیت و مهدویت اعتقاد داشت و خود را مهدی موعود و مظهر عیسی و حضرت محمد صلى الله علیه و آله می ‏دانست! در نظر غلام احمد، حضرت عیسی علیه السلام پس از خاک سپاری از گور برون آمد و در کشمیر اقامت گزید و در 120 سالگی در شهر سرینگر وفات یافت. غلام احمد خان جهاد با شمیر را حتی علیه دشمنان اسلام حرام می ‏دانست و مسالمت و صلح را شعار خود می ‏شمرد. بدین سبب طرفدار دولت بریتانیا گردید و به تدریج پیروانش در لاهور، ایالت پنجاب و ربوه فزونی یافتند. آن‏ها بیمارستان و مدرسه‏ های بسیار پدید آوردند و با کارهای چنینی، شمار طرفداران خویش را فزونی بخشیدند! پس از مرگ غلام احمد خان، پیروانش به تدریج به فرقه‏ های گوناگون تقسیم شدند. (مدعیان مهدویت، ص 75، ملحقات ملل و نحل شهرستانی، آخر جلد دوم.) «پاورقی از تدوین کننده است»

 

انتظار و مهدویت در تفکر شیعه


(بسم الله الرحمن الرحیم)
عظمت وجودی و ابعاد مختلف شخصیت حضرت صاحب الامر(علیه السلام) باعث شده است که در طول هزار و اندی سال که از غیبت کبری می گذرد، هر گروه از مردم بسته به گرایش های خاص اعتقادی، اجتماعی و فرهنگی که داشته اند، از دیدگاهی خاص به تحلیل شخصیت و تعیین جایگاه آن حضرت در عالم هستی بپردازند و هرگروه تنها درک و تصور خود از این موضوع را تصور درست و مطابق با واقع از شخصیت آن یگانه هستی تلقّی کنند.


در این میان جمعی از اصحاب سیر و سلوک و رهروان طریق عرفان و معنا با طرح موضوع خلیفه الله و انسان کامل و پرداختن به نقش حجت الهی در عالم هستی، تنها به جنبه فرا طبیعی آن وجود مقدس توجه کرده و از سایرجنبه ها غفلت ورزیدند.
گروهی دیگر از اصحاب شریعت توجه خود را تنها معطوف به جنبه طبیعی آن وجود مقدس ساخته و ضمن طرح کردن نقشی که آن حضرت به عنوان امام و پیشوای مردم به عهده دارند هیچ گونه مسؤولیتی را در زمان غیبت متوجه مردم ندیدند و تنها تکلیف مردم را این دانستند که برای فرج آن حضرت دعا کنند تا خود بیایند و امور مردم را اصلاح کنند.
عده ای هم ضمن توجّه به جنبه فرا طبیعی و طبیعی وجود مقدس حضرت حجّت (علیه السلام) تمام همّ و غم خود را متوجّه ملاقات با آن حضرت ساخته و تنها وظیفه خود را این دانستند که با توسل به آن حضرت به شرف ملاقات با آن ذات اقدس نائل شوند.
اما در این میان گروهی با در نظر گرفتن هم ابعادی که بدان ها اشاره شد، به طرح معنای درست انتظار پرداخته و درصدد تعیین وظیفه و نقش مردم در دوران غیبت برآمدند. در این دیدگاه، هم مسئله خلافت الهی انسان کامل مطرح است، هم به جایگاه و نقش مردم در قبال آن حضرت توجّه شده است و هم وظیفه ای که مردم در دعا برای حفظ آن وجود مقدّس و تعجیل در ظهورش دارند از نظر دور داشته نشده است.

مفهوم انتظار

«انتظار»، یعنی «چشم داشتن» و «چشم به راه بودن» (1). چشمداشت یک تحول، چشمداشت یک رویداد خوب، چشمداشت یک گشایش، ... یا چشم به راه یک آینده مطلوب، چشم به راه یک عزیز سفر کرده، چشم به راه یک دستگیر، چشم به راه یک منجی و ... به این معنا، انتظار مفهومی است که با نهاد همه انسان ها عجین شده است و می توان گفت که همه انسان ها به نوعی منتظرند.
به بیان دیگر انتظار یا امید به آینده همزاد انسان است و اگر امید به آینده را از او بگیرند، سرنوشتی جز سکون، رکود، مرگ و تباهی نخواهد داشت، از همین روست که در کلام نورانی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله) آمده است:
الامَلُ رَحمَهٌ لِاُمَّتِی وَ لَولا الاَمَلُ ما ارضَعَت والِدَهٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارسٌ شَجَراً. (2).
امید برای امت من مایه رحمت است و اگر امید نبود هیچ مادری فرزندش را شیر نمی داد و هیچ باغبانی درختی نمی کاشت.
همچنین حکایت شده است که:
روزی عیسی (علیه السلام) نشسته بود و پیرمردی با بیل زمینی را شیار می کرد، عیسی فرمود: بار خدایا! امید(آرزو) را از او بگیر. آن پیر دردم، بیل را به کناری انداخت و دراز کشید. ساعتی گذشت و عیسی گفت: بارخدایا! امید را به او بازگردان، بی درنگ آن پیر برخاست وشروع به کار کرد. (3)
امید به آینده و انتظار تحقق فردای بهتر، خود ریشه در یک ویژگی فطری دارد و آن کمال جویی انسان است. انسان همواره طالب رسیدن به مراتب بالاتر و دست یافتن به قله های پیشرفت و ترقی است و این در همه انسان ها با تفاوت هایی در سطح کمال مورد نظر و تلاش و جدیتی که برای رسیدن به کمال مطلوب صورت می گیرد، وجود دارد.
در هر حال، انتظار و چشم به راه بودن شعله ای است در وجود انسان که هرچه فروزان تر و پرفروغ تر باشد تحرک و پویایی او بیشتر خواهد بود و برعکس هر چه این شعله به سردی و خاموشی بگراید، تلاش و فعالیت انسان نیز کاستی می پذیرد تا آنجا که او تبدیل به موجودی سرد، بی روح، بی نشاط، گوشه گیر و بی تحرک می شود و این همان حالتی است که در روانشناسی به «افسردگی» تعبیر می کنند.
به نظر می رسد امید به آینده و انتظار فرج به دو معنا در آموزه های دین اسلام به کار رفته است:
1. انتظار به معنای عام؛ در این معنا مکتب اسلام تلاش کرده است که از یک سو با فضیلت بخشیدن به «انتظار گشایش» و امید به آینده و از سوی دیگر با نکوهش یاس، ناامیدی، دلسردی و دلمردگی، روحیه تلاش و تکاپوی سازنه را در افراد جامعه اسلامی زنده نگه دارد و از ایجاد حالت یاس و ناامیدی در زندگی شخصی مسلمانان جلوگیری کند.
اهتمام اسلام به این معنای عام از انتظار و امید به آینده تا بدان حد بوده که از یک سو امید به فرا رسیدن گشایش از سوی خداوند در زمره برترین اعمال برشمرده شده و از سوی دیگر یاس و ناامیدی از رحمت خداوند از جمله گناهان کبیره به شمار آمده است. (4)
قرآن کریم ناامیدی از رحمت خدا را از ویژگی های کافران برشمرده و از زبان حضرت یعقوب (علیه السلام)، چنین نقل می کند:
یا بَنِیَّ اذهَبُوا فتَحَسَّسُوا مِن یُوسُفَ و اخیهِ و لا تَیاَسُوا مِن رَوحِ اللهِ اِنَّهُ لا یَیاَسُ مِن رَوحِ اللهِ اِلَّا القَومُ الکافرِونَ. (5).
پسرانم! بروید و از یوسف و برادراش جست و جو کنید و از رحمت خدا مایوس نشوید، که تنها گروه کافران از رحمت خدا مایوس می شوند.
شاید بتوان گفت بسیاری از روایاتی که در آن ها به فضیلت «انتظار فرج» به طور کلی و بدون ذکر متعلق به فرج اشاره شده، به اصل تقویت روحیه امید به آینده و مقابله با حالت ناامیدی و بدبینی نسبت به آینده نظر داشته اند، که از آن جمله می توان به این روایات اشاره کرد:
1- از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله) نقل شده است که:
مَن رَضِیَ عَنِ اللهِ بِالقَلیلِ مِنَ الرِّزقِ رَضِیَ اللهُ عَنهُ بِالقَلیلِ مِنَ العَمَلِ وَانتِظارُ الفَرَجَ عِبادَهٌ. (6).
هر کس نسبت به رزق کمی که خداوند به او داده خشنود باشد، خداوند نیز نسبت به عمل کمی که او انجام می دهد خشنود می گردد و انتظار گشایش عبادت است.
2-همچنین از آن حضرت روایت شده است که:
افضَلُ العِبادهِ انتِظارُ الفَرَجِ. (7)
برترین عبادت ها انتظار فرج است.
3- و باز می فرمایند:
افضَلُ جِهادِ اُمَّتی انتِظارُ الفَرَجِ. (8)
برترین جهاد امت من انتظار فرج است.
4- امام علی علی السلام در بخشی از روایت مفصلی که در آن به چهار صد مورد از اموری که برای صلاح دین ودنیای مؤمن شایسته است، اشاره می کند؛ پس از توصیه به طلب رزق در بین طلوع فجر و شمس می فرمایند:
اِنتَظِرُوا الفَرَجِ وَ لا یَیاَسُوا مِن رَوحِ اللهِ فَاِنَّ اَحَبَّ الَاعمَالِ اِلیَ اللهِ عِرَّ وَجلَّ، انتِظارُ الفَرَجِ. (9)
منتظر فرج باشید و از رحمت خداوند ناامید نشوید. بدرستی که خوشایندترین اعمال نزد خداوند، صاحب عزّت و جلال، انتظار فرج است.
5- آن حضرت در بخش دیگری از روایت یادشده پس از اشاره به این مطلب که ناشکیبایی دزر هنگام بروز ناگواری ها موجب از بین رفتن اجر انسان می شود، می فرمایند:
افضَلُ الاعمالِ المَرءِ انتِظارُ فَرَج اللهِ عَزَّ وَ جلَّ. (10).
برترین کارهای انسان، انتظار گشایش از سوی خداست.
6- امام صادق علیه السلام نیز در ضمن سفارش های خود به ابوحنیفه می فرمایند:
وَ افضَلُ الاعمالِ انتِظارُ الفَرَجِ مِنَ اللهِ. (11)
برترین کارها انتظار گشایش از خداست.
2. انتظار به معنای خاص: در این معنا، انتظار گشایش و امید به اینده از حالت امری محدود، سطحی و فردی خارج شده و تبدیل به امری گسترده، عمیق و اجتماعی می گردد.
در توضیح این مطلب باید گفت تعالیم ادیان الهی و به ویژه دین مبین اسلام، دقیقاً بر گرایش های درونی انسان ها تکیه دارد و اهداف و برنامه های آن ها بر اساس همین گرایش های درونی و ویژگی های فطری سامان یافته است و در این میان نقش دین تنها جهت دهی، توسعه و تعمیق این گرایش ها است.
در موضوع مورد بحث نیز دین مبین اسلام با توجه به اینکه امید به آینده و انتظار یک گرایش فطری و جوهره زندگی انسان ها است تلاش نموده که این گرایش از یک سو توسعه و از دیگر سو تعمیق بخشد.
به این بیان که دین اسلام به همه انسان ها می گوید: اولاً، شما فقط منتظر بهبود وضع زندگی خود و اطرافیانتان نباشید و تنها سعادت نزدیکان خود را طلب نکنید، بلکه این انتظار را نسبت به همه افراد جامعه گسترش دهید و چشم انتظار روزی باشید که رفاه، سعادت، عدالت و معنویت نه تنها در شهر و دیار شما بلکه در همه جهان گسترده شود.
ثانیاً، انتظار شما نیابد تنها متوجه امور ظاهری، سطحی و محدود زندگی گردد. شما باید انتظارتان را تعمیق بخشید و چشم به راه آینده ای باشید که حقیقت مطلق، عدالت مطلق و معنویت مطلق در جهان حاکم شود.
در این معنا، انتظار تنها به ظهور مردی تعلق می گیرد که اگر بیاید نهایت خوبی ها برای همه انسان ها در سراسر جهان فراهم خواهد شد. این انتظار به همان اندازه فضیلت و برتری دارد که تحقیق متعلق به آن.
به هنگام بررسی فضیلت انتظار و برخی از روایت هایی که انتظار به معنای خاص را مورد توجه قرار داده اند اشاره می کنیم.
------------------------------------------------
  • پی نوشت ها :
  • 1. ر.ک علی اکبر دهخدا، لغتنامه، ذیل کلمه «انتظار»؛ محمد معین، فرهنگ فارسی، ذیل کلمه «انتظار».
    2. محمدباقر المجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 173، ح 8.
    3. تنبیه الخواطر، ج 1، ص 272. به نقل از: محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ترجمه حمیدرضا شیخی، ج 1، ص 184، ح 675.
    4. ر.ک: عبدالحسین دستغیب، گناهان کبیره، ص 91-68.
    5. سوره یوسف (12) آیه 87.
    6. محمد باقر مجلسی، همان، ج 52، ص 122، ح 3.
    7. همان، ج 2، ص 287، ح 2.
    8. ابومحمد الحسن بن علی بن الحسین بن شعبه الحرّانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص 37.
    9. محمدباقرالمجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 123، ح7.
    10. همان، ص 99.
    11. همان، ج 75، ص 208، ح 77.
  • منبع: شفیعی سروستانی، ابراهیم،(1343)، انتظار باید و نبایدها، تهران: موعود عصر(عج)، چاپ ششم، 1

آثار و برکات صدقه برای امام زمان (عج)/کانون مهدویت


از آثار صدقه به انفاق کنندگان آن می رسد مخصوصاً اگر انفاق برای اظهار محبت و دعا برای وجود مقدس امام زمان (ع) باشد.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، وبلاگ کانون مهدویت دانشکده اصول دین در آخرین یادداشت خود مطلبی خواندنی درباره صدقه دادن برای امام عصر(عج) نوشته است:



یکی از اعمالی که به آن بسیار اهمیت داده شده است، صدقه برای حفظ وجود مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) بوده است چون یکی از تکالیف زمان غیبت صدقه دادن است به آنچه که میسر است برای حفظ وجود مبارک امام زمان (ارواحنا فداه).
سیدبن طاووس رحمه الله به ما سفارش کرده و می فرماید:

ابتدا برای حضرت مهدی (عج) صدقه بده قبل از اینکه برای خود و عزیزانت صدقه بدهی. باید توجه داشت که آن حضرت هیچ نیازی به صدقه دادن ما ندارد بلکه از شئون بندگی و ادای بعضی از حقوق بزرگ آن حضرت است و خود یک نوع اظهار محبت و دوستی به آن حضرت است و این عمل راه و سببی است برای جلب رضای پروردگار و حلول قرب به خداوند در قضای حوایج و دفع بلا.

از آثار صدقه به انفاق کنندگان آن می رسد مخصوصاً اگر انفاق برای اظهار محبت و دعا برای وجود مقدس امام زمان (ع) باشد.

سیدابن طاووس می نویسد: ایامی که در مدرسه علمیه بعثت سکونت داشتم طلبه ای که نزد من موثق بود راجع به صدقه برای وجود نازنین امام زمان (ارواحنا فداه) می گفت:

شبی از حرم حضرت رضا (ع) به طرف مدرسه می آمدم در آن شب بسیار برای امام زمان (عج) دعا کردم و در فراقش اشک ریختم در وقت برگشتن از حرم به بازار سرشور رسیدم که فقیری جلوی مرا گرفت و از من چیزی خواست هر چه دست در جیب لباسهایم کردم چیزی پیدا نکردم مگر یک پنج ریالی. آن را با آنکه کم بود با شرمندگی به آن فقیر دادم و نیت کردم که این صدقه برای حفظ وجود مقدس امام زمانم باشد.

فردای آن شب هنگامی که برای حضور در درس به بازار سرشور رسیدم یکی از کسبه ها که قبلاً مرا می شناخت تا چشمش به من افتاد مرا با صدای بلند صدا زد، وقتی که نزد او رفتم گفت: دیشب چه عملی را انجام دادی؟!

گفتم مگر چه شده است: گفت: دیشب در عالم رویا دیدم حضرت بقیه الله (ارواحنا فداه) سوار بر اسب سفیدرنگی هستند و وارد بازار سرشور شدند و جمعیتی در پشت سر آن حضرت در حرکت بودند که فرمودند: آمده ام جزای احسان فلان طلبه را بدهم (واسم تو را بردند)

سیدبن طاووس رحمه الله – معتقد بوده که مومن در هنگام روی آوردن شرایط و بلایا و امراض و هوسها و بالاخص در موقع روی آوردن شبهات و فتنه ها باید به آن حضرت پناه برد و استمداد و کمک خواهد که اوست الکهف الحصین و غیاث المضطرالمستکین.

یعنی پناهگاهی است که حصین دارد و حفظ می کند از خطرات و هر کس که مضطر شده و به مسکنت دچار گردیده اوست فریادرس درمانده و بیچاره ها.

و اوست مفزع العباد فی الواحیه الفاد: یعنی در گرفتاریهای سخت محل پناه و مفزع بندگان خداوند است لذا یکی از القاب شریف آن حضرت غوث است یعنی فریادرس.

ابوالوفاء شیرازی از حضرت رسول (ص) نقل می کند که فرمود: هرگاه درمانده و گرفتار شدی و به نهایت شدت رسیدی پس استغاثه کن به حجت (ارواحنا فداه) او ترا درمی یابد و نجات می دهد و او فریادرس و پناه است از برای هر کس که به او استغاثه کند پس بگو:

یا مولای یا صاحب الزمان انا مستغیث بک.
لذا نقل شده که هرگاه مضطر شدی و راه را گم کردی آن حضرت را به این نام یاد کن.

و همچنین علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: میراسحاق استرآبادی رحمه الله در بیابان گم می شود و از زندگی مایوس می گردد به حضرت بقیه الله ارواحنا فداه متوسل می شود و آن غوث العظیم، و ولی عصر و زمان را می خواند تا اینکه مورد لطف و مرحمت آن حضرت واقع می گردد و نجات پیدا می کند. به این جهت بین مردم معروف می شود.

علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: پدرم برایم نقل کرد که: در زمان ما مرد شریف و نیکوکاری بود که چهل حج پیاده رفته بود و در میان مردم مشهور و معروف بود که طی الارض دارد.

اتفاقاً در سالی به اصفهان آمد و بر ما وارد شد روزی از او پرسیدم: این طی الارض که در حق شما می گویند آیا صحت دارد یا آنکه واقعیت ندارد.

جواب داد: واقعیت ندارد و علت آن این است که: در یکی از سالها با کاروانی به مکه رفتم تا آنکه در جایی رسیدیم که از آن مکان تا به شهر مکه هفت منزل مسافت بود اتفاقاً من به خاطر کاری که داشتم از حجاج عقب افتادم و قافله از نظر من دور شد من تنها ماندم و راه را هم گم کردم حیرات و سرگردان و هراسان در میان بیابان ماندم و چون برای پیدا کردن راه بسیار به اطراف دویدم تشنگی بر من غلبه کرد.

با اینکه امیدی به زنده ماندن نداشتم با صدای بلند به حالت استغاثه فریاد زدم:
یا اباصالح ادرکنی و اغثنی یعنی یا اباصالح یا صاحب الزمان مرا دریاب و به فریادم برس.

ناگهان از دامنه بیابان سواری نمایان شد بعد از زمان کوتاهی نزد من آمد.
دیدم جوانی است خوشرو و گندمگون خوش لباس بر شتری سوار است و ظرفی پر از آب در دست دارد، به او سلام کردم او هم جواب مرا داد و فرمود: تشنه هستی؟
عرض کردم آری.
ظرف آب را به دستم دادند و من از آن آب آشامیدم.
سپس فرمود: می خواستی به قافله برسی؟
عرض کردم آری!
سپس مرا در ردیف خود سوار بر شتر کردند و به سمت مکه متوجه شدند.

من عادت داشتم که هر روز " حرز یمانی "را بخوانم و چون خود را در آسایش و آسودگی دیدم و وحشت از من دور شد شروع به خواندن حرز یمانی کردم.
آن بزرگوار در بعضی از فقرات از من غلط می گرفتند و می فرمود: این چنین نیست که می خوانی بلکه چنین بخوان.

اندک زمانی گذشت به صورت من نگاه کردند و فرمودند:
این مکان را می شناسی؟
خوب که تامل کردم خود را در ابطح دیدم.
فرمودند: فرود آی
چون پیاده شدم از نظرم غایب شد.
دانستم که او مولای من صاحب الزمان (ارواحنا فداه) بود.
از مفارقت آن جناب دلتنگ شدم و از نشناختن حضرتش در زمان ملاقات تاسف خوردم. هفت روز از این واقعه گذشت تا حجاج رسیدند و مرا در مکه دیدند بعد از اینکه از زنده بودنم مایوس شده بودند.
لذا حضورم را در مکه مستند به طی الارض کردند از این جهت است که مشهور به طی الارض شده ام.

علامه مجلسی می فرماید: پدرم (علامه مجلسی اول) گفت:
من حرز یمانی را در نزد وی خوانده و تصحیح نمودم و درخصوص آن به من اجازه داد.

برگرفته از کتاب امام زمان (عج) و سید ابن طاووس: نوشته سید جعفر رفیعی.